یه لحظه ترمز کنید!!!

توقف بیجا اینجا بهتره

یه لحظه ترمز کنید!!!

توقف بیجا اینجا بهتره

۲۰ مطلب با موضوع «داستان کوتاه» ثبت شده است

اگر تا فردا یــــه مخاطب خاص برام پیدا شد که هیچ..!!
.

.





۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۲۱
جواد برادران

یه گوسفند رو سوار یه پورشه کن

خود به خود خوش تیپ ، خوش استایل ، مرد زندگی

شاهزاده رویاها و فرد ایده آل ۹۵% دخترها میشه!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۴۰
جواد برادران

چندتا فامیل پیر داشتم همیشه توی عروسی ها میومدن میزدن تو پهلوم در گوشم میگفتن:
بعدی تویی، بعدی تویی…

البته دیگه اینکارو نمیکنن…

چون توی مجلسهای ختم، منم باهاشون همین کارو کردم… 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۲۸
جواد برادران

توجمع برای این که کلاس بزارم به مامانم میگم:

می خوام گیاه خوار شم،نظرت چیه؟؟؟؟؟؟

میگه:آفرین فکر خوبیه ،مگه تو چیت از بز کمتره؟

برای دیدن باقی مطلب به ادامه مطلب بروید....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۲۱
جواد برادران

سرهنگ عراقی گفت "برای صدام صلوات بفرستید"
برخاستم با صدای بلند داد زدم " سرکرده اینها بمیرد صلوات" طوفان صلواتبرخاست
"قائد الرئیس صدام حسین عمرش هرچه کوتاه تر باد صلوات"
سرهنگ با لبخند گفت بسیار خوب است . همین طور صلواات بفرستید
"عدنان خیرالله با آل و عیالش نابود باد صلوات " طه یاسین زیر ماشین له شودصلوات طوفان صلوات در حدود یک ساعت نفرین کردیم و صلوات فرستادیم


پس برادر من تو هم صلوات بفرست

_______________________________________________برای دیدن باقی مطلب به ادامه مطلب بروید 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۱
جواد برادران

ﺳﻪ ﺗﺎ خنگ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺷﺪﻥ ، ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪ خنگند ، ﺣﺮﮐﺖ
ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ! ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﺩﺍﺩﻥ ﻭ ﭘﯿﺎﺩﻩ
ﺷﺪﻥ ، ﺳﻮﻣﯽ محکم ﺯﺩ ﺗﻮ ﺳﺮ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﮔﻔﺖ : ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺍﯾﻨﻘﺪ
ﺗﻨﺪ ﻧﺮﻭ .ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ...

_______________________________

با دوستم که داره برق شریف میخونه رفتیم عروسی دیدم نیم ساعت به یه پسره خیره شده 
بهش گفتم خوب خدارو شکر که تو هم داری به یکی وابسته میشی 


گفت چراغ بالا سر اون پسره افت ولتاژ داره هشت دقیقه دیگه میترکه 
خدارو شکر میکنم که دانشگاه پیام نور واحد سرخس میخونم

___________________________________________

جدید ترین روش درمان افسردگی در خانم ها ...
بله درست حدس زدید...








پاساژ درمانی بهترین روش درمان بسیاری از درد های بی درمان .

_________________________________________

دیدی آدامس چقدر گرون شده؟ انقدری گرون شده که پسر عموم دیگه نمی خره. دانلود میکنه راست میگم من خودم دیدم داشت Orbit دانلود می کرد.

_________________________________________

ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﯾﻪ ﻣﺪﺕ
ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ،
ﻣﯽ ﮔﻪ ﻣﺸﻬﺪﻡ ﺁﻗﺎ ﻃﻠﺒﯿﺪﻩ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎ
ﺑﺎﺷﯿﻢ ..
.
.
.
.
.
.
.
ﻭﺍﻻﺍﺍﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ ﺷﺪﻩ
ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﺑﻮﺩ

____________________________________

یک روز عزرائیل سوار یک بنز الگانس بوده ازش میپرسن پولش را از کجا آوردی. میگه از اضافه کاری در عراق !یک روز عزرائیل سوار یک بنز الگانس بوده ازش میپرسن پولش را از کجا آوردی. میگه از اضافه کاری در عراق !

_______________________________________

ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺣﺴﺮﺕ ﺳﻪ ﭼﯿﺰﻭ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ :
۱ ‏) ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ
۲ ‏) ﺗﯿﭗ
۳ ‏) ﺟﺬﺍﺑﻴﺖ

.

.
.
.
ﻣﺎ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ؟ !
ﺑﺨﻮﺩﺍﺍﺍﺍ ﻫﯿﭽﯽ ﺗﻮﺵ ﻧﯿﺲ !!!ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ...
ﺟﺰ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺭﻭﺯﻱ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﮐﺸﺘﻪ ﻣﻴﺪﻳﻢ ﻭ ﺁﻫﺸﻮﻥ
ﭘﺸﺘﻤﻮﻧﻪ ...

_________________________________

یادش بخیردوران مدرسه،لامصب هر سوالی از
جغرافی بلد نبودم
می نوشتم:
آب کافی،خاک حاصل خیزوآب وهوای مناسب

تاریخ می نوشتم:
بی کفایتی پادشاهان،خیانت دربارودخالت های انگلیس!

اجتماعی:
ایجاد هرج و مرج

دینی رو که نگو!
دینی کلا جوابش میشد: ایمان، تقوا، عمل صالح

_________________________________

ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﻳﯽ ﺩﺭﺣﺎﻝ ﺳﻘﻮﻁ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻳﮏ ﭼﺘﺮ ﻧﺠﺎﺕ ﮐﻢ ﺑﻮﺩ،
ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﻳﻦ
ﻳﮏ ﻧﻔﺮ
ﺑﺎﻳﺪ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ !!
" لیونل مسی " ﻳﮏ ﭼﺘﺮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ
ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ
ﻓﻮﺗﺒﺎﻟﻴﺴﺖ
ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﻧﺠﺎﺕ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﻨﻢ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭ
ﭘﺮﻳﺪ .
" ﺑﺮﺩ ﭘﻴﺖ " ﻫﻢ ﻳﮏ ﭼﺘﺮ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ
ﻣﺤﺒﻮﺏ
ﺗﺮﻳﻦ ﻫﻨﺮﭘﻴﺸﻪ
ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﻧﺠﺎﺕ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﻨﻢ . ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭ
ﭘﺮﻳﺪ .
" اردوغان" ﻫﻢ ﻳﮏ ﭼﺘﺮ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﻣﻦ
ﺑﺎﻫﻮﺵ ﺗﺮﻳﻦ
ﺭﺋﻴﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﻧﺠﺎﺕ ﭘﻴﺪﺍ ﮐﻨﻢ . ﺍﻳﻦ ﺭﺍ
ﮔﻔﺖ ﻭ
ﭘﺮﻳﺪ .
ﻓﻘﻂ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ . ﻳﮏ ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ 9
ﺳﺎﻟﻪ ﻭ
" ﭘﺎﭖ ﮊﺍﻥ ﭘﻞ
ﺩﻭﻡ "
ﭘﺎﭖ ﮔﻔﺖ : ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ! ﻣﻦ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ
ﺁﻳﻨﺪﻩ ﭘﻴﺶ
ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ .
ﺑﻴﺎ ﺍﻳﻦ ﭼﺘﺮ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺑﺪﻩ
ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﮔﻔﺖ : ﺍﺣﺘﻴﺎﺟﯽ ﻧﻴﺴﺖ . ﺍﻭﻥ ﺁﻗﺎﻫﻪ ﮐﻪ ﻣﯽ
ﮔﻔﺖ
ﺑﺎﻫﻮﺵ ﺗﺮﻳﻦ
ﺭﺋﻴﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺩﻧﻴﺎﺳﺖ، ﺑﺎ ﮐﻮﻟﻪ ﭘﺸﺘﯽ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﻦ ﭘﺮﻳﺪ

_______________________________________

ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺁﮊﺍﻧﺶ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎﯾﯽ
ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ :
ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﮕﯿﺪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺗﺒﺮﯾﺰ - ﺗﻬﺮﺍﻥ ﭼﻘﺪﺭ ﻃﻮﻝ
ﻣﯿﮑﺸﻪ ؟؟
ﺧﺎﻧﻮﻣﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ......
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﻔﺘﻪ : ﻣﺮﺳﯽ ﻭ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻩ |:
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻩ ...
ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻢ؟؟؟ﻗﻄﻌﻌﻌﻌﻊ ﮐﺮﺩﻫﻬﻬﻬﻬﻬﻪ !!!
ﺑﺨﺪﺍ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻣﺴﻠﻤﻮﻥ ﻧﯿﺴﺘﺶ ﺑﻪ ﻭﻻﻩ ﻣﺴﻠﻤﻮﻥ
ﻧﯿﺴﺘﺶ !!

____________________________

یه تبلیغه میگه، فلان صابون %۹۹ باکتریها رو میکشه. من از همینجا به اون %۱ باکتری، به خاطر این ایستادگیِ پر غرور و پر افتخارشون تبریک میگم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۱۱
جواد برادران

مرگ 12 نفر در اروپا به سبب رسیدن درجه حرارت به 36 درجه سانتیگراد است .

.

.

.


اما در کشور ما درجه حرارت تا 56 درجه هم میرسد:


ومردم در حیاط خونه چای می نوشند....

​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​ ‏​‏​‏​‏​​،‏​‏​​‏​‏​‏​‏​​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​

‏​‏​‏​‏​​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​ 

‏و بچه ها در پارک فوتبال بازی میکنن :

​‏​‏​​ ‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏​‏


پدر کولر را خاموش میکند...


و یک نفر هم کت و شلوار پوشیده

و یکی داره بالای بام ‏​‏خانه دوش میگیره 



و اون یکی دوچرخش رو تعمیر میکنه


و دومی خوابیده و روی خودش پتو انداخته.

و یکی با موتور سیکلت تک چرخ میزند. 

و چند نفر دارند در پارک می دوند...


و مردم به بیابان و دشت میروند


یه نفر هم داره آفتاب میگیره!! '


و همشون خوشحالند ودارند زندگی خودشون رو میکنند.



عجب ملت با حالی هستیم!!

ملتی که با انرژی خورشیدی کار میکنیم.

بله اینجا ایران داداش از این سوسول بازیا نداریم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۲
جواد برادران

تو خارج فقط اسکل ها میرن مدرسه
واسه همین به مدرسه میگن school 
بازم اگه چیز جدید یاد گرفتم بهتون میگم!!!

حالا من برم به تئوری فیزیک هسته ایم در مورد کمیت های غیر کوانتومی برسم....

_______________________________________________

خاطرات یک دختر :

اومدم خونه دیدم یه سری کاغذ چسبیده به دیوار روش نوشته +18 اونم با دست خط مامانم ...

همینطور که مسیر کاغذها رو دنبال کردم دیدم میرسه توآشپزخونه...رسیدم به آخرین برگ
آخرین برگ روش نوشته بود:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۷
جواد برادران

نادر شاه  در حال قدم زدن در باغش بود که باغبان خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت :
پادشاه فرق من با وزیرت چیست ؟؟!!
من باید اینگونه زحمت بکشم و عرق بریزم ولی او درناز و نعمت زندگی میکند و از روزگارش لذت میبرد !!!
نادر شاه کمی فکر کرد و دستور داد باغبان و وزیرش به قصر بیایند ...
هردو آمدند و نادر شاه گفت : 
در گوشه باغ گربه ای زایمان کرده بروید و ببینید چند بچه به دنیا آورده !!!!
هردو به باغ رفتند و پس از بررسی نزد شاه برگشتند و گزارش خودرا اعلام نمودند ...
ابتدا باغبان گفت : 
پادشاها من آن گربه ها را دیدم سه بچه گربه زیبا زایمان کرده ....
سپس نوبت به وزیر رسید وی برگه ای باز کرد و از روی نوشته هایش شروع به خواندن کرد :
پادشاها من به دستور شما به ظلع جنوب غربی باغ رفتم و در زیر درخت توت آن گربه سفید را دیدم ، او سه بچه به دنیا آورده که دوتای آنها نر و یکی ماده است ، نرها یکی سفید و دیگری سیاه و سفید است بچه گربه ماده خاکستری رنگ است . حدودا یکماهه هستند من بصورت مخفی مادر را زیر نظر گرفتم و متوجه شدم آشپزهرروز اضافه غذاها را به مادر گربه ها میدهد و اینگونه بچه گربه ها از شیر مادرشان تغذیه میکنند .
همچنین چشم چپ بچه گربه ماده عفونت نموده که ممکن است برایش مشکل ساز شود !!!
نادر شاه روبه باغبان کرد و گفت این است که تو باغبان شده ای و ایشان وزیر .... 
................
هرکس در هر جایگاهی که باشد لیاقتش اینگونه بوده است .پس هیچوقت حسرت داشته های دیگران را نخورید و بفکر رفع ایرادهای خود باشید و بدانید فقط و فقط اشتباهات ورفتار و تفکرتان شما را در این جایگاه قرار داده است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۰۹:۲۰
جواد برادران


روزی زنی به شوهرش گفت امروز مقاله ای خواندم در یک مجله برای بهبود رابطه زناشویی حاضری امتحانش کنیم؟! مرد گفت: بله حتما.

زن گفت در مقاله نوشته بود: هر کدام ما یک لیست جداگانه از چیزهایی که دوست نداریم طرف مقابل انجام دهد یا تغیراتی که دوست داریم در همسرمان رخ دهد تهیه کنیم و بعد از یک روز فکر کردن و اصلاح آن روز بعد آن را به همسرمان بدهیم.

شوهرش با لبخند پاسخ مثبت داد و کاغذی برداشت و به اتاق نشیمن رفت و زن هم به اتاق خواب رفت و شروع به نوشتن کرد

صبح روز بعد هنگام خوردن صبحانه زن به همسرش گفت حاضری شروع کنیم؟ و سپس گفت من اول شروع کنم؟ شوهرش گفت باشه شما شروع کن.

زن چند ورق کاغذ درآورد که لیست بلندبالایی در آنها نوشته بود و شروع به خواندن کرد:

عزیزم من دوست ندارم شما...و همینطور ادامه داد از کارهای کوچک و بزرگی که همسرش انجام می دهد و او را اذیت می کند.

مرد سکوت کرده بود و همسرش همچنان لیستی از تغییراتی که باید شوهرش در خود ایجاد می کرد را میخواند تا اینکه زن احساس کرد همسرش ناراحت شده است و پرسید: عزیزم دوست داری ادامه بدم؟ مرد گفت: اشکالی نداره عزیزم شما ادامه بده!

بالاخره لیست زن تمام شد و به شوهرش گفت: حالا تو شروع کن.

مرد کاغذی از جیبش درآورد و گفت: دیروز خیلی فکر کردم و از خودم پرسیدم که دوست دارم چه تغییراتی در تو ایجاد کنم. هر چقدر فکر کردم حتی یک چیز هم به ذهنم نرسید چون تو رو همینجور که هستی قبول کرده ام! سپس کاغذ را که سفید سفید بود به زنش نشان داد و ادامه داد از نظر من تو در نقص هایت کاملا بی نقصی!

زن بغض کرده بود و شوهرش ادامه داد من تو را با تمام نقاط مثبت و منفی که داری قبول کرده ام. 

من کل این مجموعه رو دوست دارم و من واقعا عاشقتم. همین

زن کاغذهایی که نوشته بود مچاله کرد و خود را محکم به آغوش همسرش انداخت.(بله ... اینگونه بود که آن مرد با یک کلام زن خود را رام کرد)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۴ ، ۰۹:۱۰
جواد برادران
persianstat(10237976, 0);