جوک نامه 5
پنجشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۳:۲۳ ق.ظ
دیشب رسیدم پاریس
رفتم هتل
مسئولش ازم پرسید کجایى هستى؟
گفتم ایران...
گفت داعش؟؟؟
گفتم Noooo,اون عراق. آى ام ایرانیان.
گفت اوووووه پراید 40میلیونی صفی
گفتم Noooooooo,هموون دااااعش!!!
اون چیه ما پسرا داریم شما دخترا ندارید
درست حدس زدین قیافست😂😂😂
البته نظر شمام قابل احترامه منحرف خخخخ
درست حدس زدین قیافست😂😂😂
البته نظر شمام قابل احترامه منحرف خخخخ
وقتی کسی در کنارت هست، خوب نگاهش کن:
به تمام جزئیاتش
به لبخند بین حرف هایش
به سبک ادای کلماتش
به شیوه ی راه رفتنش، نشستنش
به چشم هاش خیره شو
دستهایش را به حافظه ات بسپار
تا وقتی که رفت اداشو دربیاری بخندیم
به تمام جزئیاتش
به لبخند بین حرف هایش
به سبک ادای کلماتش
به شیوه ی راه رفتنش، نشستنش
به چشم هاش خیره شو
دستهایش را به حافظه ات بسپار
تا وقتی که رفت اداشو دربیاری بخندیم
. یعنی امکان نداره پیش مامان بابات یه آهنگ رو از حفظ بخونی برنگردن بگن:
کاش درساتو هم همینجوری حفظ بودی!!
کاش درساتو هم همینجوری حفظ بودی!!
آهاااااى بچه هایى که تو شکم مامانتون هستین ????
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کانون براى شما هم برنامه دارد ????
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کانون براى شما هم برنامه دارد ????
بچه که بودم ازم میپرسیدن بزرگ شدی میخوای چی کاره بشی ؟!
میگفتم بیکار ...
اصن نمیدونید چقد خوشحالم که با تلاش و پشت کار به آرمان ها و اهدافم رسیدم :))
میگفتم بیکار ...
اصن نمیدونید چقد خوشحالم که با تلاش و پشت کار به آرمان ها و اهدافم رسیدم :))
به یارو میگن ای زن زلیل بدبخت چرا تو شستن ظرفها به زنت کمک میکنی میگه آخه اونم تو شستن لباسها به من کمک میکنه.
یه سلامم عرض میکنم
خدمت فیتیله ای ها
سلام,
دیگه هر روزتون تعطیله ✋
فتیله های فتیله. هرروزتون تعطیله
خدمت فیتیله ای ها
سلام,
دیگه هر روزتون تعطیله ✋
فتیله های فتیله. هرروزتون تعطیله
امیر تتلو نوشته یک کارى کنیم فرج امام زمان نزدیک بشه!
یکى کامنت گذاشته تو خودت یکى از نشانههاى ظهورى😂😂😂
......
دختر خاله م گوشی مامانشو که ۳میلیون قیمتشه گم کرده
بهش چیزی نگفتن که روحیه ش خراب نشه!!
اونوقت من همسن اون بودم پاکنمو قورت دادم بابام انگشت کرد تو حلقم درش اورد و شوست باز داد استفاده میکردم...
بهش چیزی نگفتن که روحیه ش خراب نشه!!
اونوقت من همسن اون بودم پاکنمو قورت دادم بابام انگشت کرد تو حلقم درش اورد و شوست باز داد استفاده میکردم...
بعد از اعلام خرید سی و دو هزار عدد پراید توسط مردم
عزرائیل طی یک بیانیه گفت: من دیگه نمیتونم 😂
شیر روزی 18 ساعت استراحت می کنه الاغ روزی 18 ساعت کار می کنه
اگه کار زیاد باعث موفقیت میشد الان سلطان جنگل الاغ بود نه شیر
اینو گفتم که برای علاف بودنتون عذاب وجدان نداشته باشین
ادامه بده
خدا قوت پهلوان😂😂😂
اگه کار زیاد باعث موفقیت میشد الان سلطان جنگل الاغ بود نه شیر
اینو گفتم که برای علاف بودنتون عذاب وجدان نداشته باشین
ادامه بده
خدا قوت پهلوان😂😂😂
به قول بهروز وثوقی:لوتی بودن به وسعت دستمال ابریشمی نیست، به وسعت جیگره.....
به جمال نیس......به کماله.....
به چاقو نی..... به غیرته.....
به جاهلی نی..... به مرد بودنه......
به زخم صورت نی.....به زخم دله.....
به دل شکستن نی......به دل آروم کردنه......
سلامتی هر چی لوتیه...
به جمال نیس......به کماله.....
به چاقو نی..... به غیرته.....
به جاهلی نی..... به مرد بودنه......
به زخم صورت نی.....به زخم دله.....
به دل شکستن نی......به دل آروم کردنه......
سلامتی هر چی لوتیه...
رضا(ع) همیشه از حرمت بوی سیب می آید صدای بال ملائک عجیب می آید سلام ضامن آهو،دل شکسته ی من به پای بوس نگاهت غریب می آید طلای گنبدتو وعده گاه کفترهاست کبوتر دل من بی شکیب می آید برات گشته به قلبم مراد خواهی داد چرا که ناله ((امن یجیب))می آید
یه آبمیوه گیری قدیمی ناسیونال نارنجی رنگ داریم موقع آبمیوه گیری
اگه بگیریش تموم گوشت تنتو آب میکنه!
ولش هم میکنی میره تو کوچه میفته دنبال گربهها
اگه بگیریش تموم گوشت تنتو آب میکنه!
ولش هم میکنی میره تو کوچه میفته دنبال گربهها
بعضیا یه جوری به خدا میگن اوس کریم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
انگار اومده سقف خونشونو گچ کاری کرده
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
انگار اومده سقف خونشونو گچ کاری کرده
پیش بابایی می روم و از او می پرسم: «ازدواج چیست؟»، بابایی هم گوشم را محکم می پیچاند و می گوید: «این فضولی ها به تو نیومده، هنوز دهنت بوی شیر میده، از این به بعد هم دیگه توی خیابون با دخترای همسایه ها لی لی بازی نمی کنی، ورپریده!»، متوجه حرف های بابایی و ربط آنها به سوالم نمی شوم، بابایی می پرسد: «خب حالا واسه چی می خوای بدونی ازدواج یعنی چی؟!»، در حالی که در چشمهایم اشک جمع شده است می گویم: «بابایی بهتر نیست اول دلیل سوالم رو بپرسید و بعد بکشید؟!»،
بابایی با چشمانی غضب آلوده می گوید: «نخیر! از اونجایی که من سلطان خانه هستم و توی یکی از داستان ها شنیدم سلطان جنگل هم همین کار رو می کرد و ابتدا می کشید و سپس تحقیقات می کرد، در نتیجه من همین روال را ادامه خواهم ...» بابایی همانطور که داشت حرف می زد یک دفعه بیهوش روی زمین افتاد، باز هم مامانی با ملاقه سر بابا رو مورد هدف قرار داده بود، این روزها مامان به خاطر تمرین های مستمرش در روزهای آمادگی اش به سر می بره و قدرت ضربه و هدفگیری اش خیلی خوب شده، ملاقه با آنچنان سرعتی به سر بابایی اصابت کرد که با چشم مسلح هم دیده نمی شد.
مامانی گفت: «در مورد چی صحبت می کردین که باز بابات جو گیر شده بود و می گفت سلطان خونه است؟!»، و من جواب دادم: «در مورد ازدواج»، مامانی اخمهاش توی همدیگه رفت و ماهیتابه رو برداشت و به سمت بابایی که کم کم داشت بهوش می یومد قدم برداشت، مامانی همونطور که به سمت بابایی می یومد گفت: «حالا می خوای سر من هوو بیاری؟! داری بچه رو از همین الان قانع می کنی که یه دونه مامان کافی نیست؟! می دونم چکارت کنم!»، مامانی این جمله رو گفت و محکم با ماهیتابه به سر بابایی زد و بابایی دوباره بیهوش شد.
بعد از بیهوش شدن بابایی، مامان ازم خواست کل جریان رو براش توضیح بدم، منهم گفتم که موضوع انشا این هفته مون اینه که «ازدواج را توصیف کنید.»، بابایی که تازه بهوش اومده بود گفت: «خب خانم! اول تحقیق کن، بعد مجازات کن! کله ام داغون شد!»، و مامانی هم گفت: «منم مثل خودت و اون آقا شیره عمل می کنم، عیبی داره؟!»، بابایی به ماهیتابه که هنوز توی دستای مامانی بود نگاهی کرد و گفت: «نه! حق با شماست!»، مامانی گفت: «توی انشات بنویس همه ی مردها سر و ته یه کرباس هستند!»
بابابزرگ که گوشه ی اتاق نشسته بود و داشت با کانالهای ماهواره ور می رفت و هی شبکه عوض می کرد متوجه صحبت های ما شد و گفت: «نوه ی گلم! بیا پیش خودم برات انشا بگم!»، مامانی هم گفت: «آره برو پیش بابابزرگت، با هشت ازدواج موفق و دوازده ازدواج ناموفقی که داشته می تونه توضیحات خوبی برات در مورد ازدواج بگه!»
پیش بابابزرگ می روم و بابابزرگ می گوید: «ازواج خیلی چیز خوبی است، و انسان باید ازدواج کند ... راستی خانم معلمتون ازدواج کرده؟ چند سالشه؟ خوشـ ...»، بابابزرگ حرفهایش تمام نشده بود که این بار ملاقه ای از طرف مامان بزرگ به سمت بابابزرگ پرتاب شد، البته چون مامان بزرگ هدفگیری اش مثل مامانی خوب نیست ملاقه به سر من اصابت کرد.
به حالت قهر دفترم رو جمع می کنم و پیش خواهر می روم، نمی دانم چرا با گفتن موضوع انشا در چشمانم خواهرم اشک جمع می شود، و وقتی دلیل اشک های خواهر رو می پرسم می گوید: «کمی خس و خاشاک رفت توی چشمم!»، البته من هر چی دور و برم رو نگاه می کنم نشانی از گرد و خاک نمی بینم، به خواهر می گویم: «تو در مورد ازدواج چی می دونی؟» و خواهرم باز اشک می ریزد.
ما از این انشا نتیجه می گیریم بحث در مورد ازدواج خیلی خطرناک است زیرا امکان دارد ملاقه یا ماهیتابه به سرمان اصابت کند، این بود انشای من، با تشکر از اهالی خانه که در نوشتن این انشا به من کمک کردند!
بابایی با چشمانی غضب آلوده می گوید: «نخیر! از اونجایی که من سلطان خانه هستم و توی یکی از داستان ها شنیدم سلطان جنگل هم همین کار رو می کرد و ابتدا می کشید و سپس تحقیقات می کرد، در نتیجه من همین روال را ادامه خواهم ...» بابایی همانطور که داشت حرف می زد یک دفعه بیهوش روی زمین افتاد، باز هم مامانی با ملاقه سر بابا رو مورد هدف قرار داده بود، این روزها مامان به خاطر تمرین های مستمرش در روزهای آمادگی اش به سر می بره و قدرت ضربه و هدفگیری اش خیلی خوب شده، ملاقه با آنچنان سرعتی به سر بابایی اصابت کرد که با چشم مسلح هم دیده نمی شد.
مامانی گفت: «در مورد چی صحبت می کردین که باز بابات جو گیر شده بود و می گفت سلطان خونه است؟!»، و من جواب دادم: «در مورد ازدواج»، مامانی اخمهاش توی همدیگه رفت و ماهیتابه رو برداشت و به سمت بابایی که کم کم داشت بهوش می یومد قدم برداشت، مامانی همونطور که به سمت بابایی می یومد گفت: «حالا می خوای سر من هوو بیاری؟! داری بچه رو از همین الان قانع می کنی که یه دونه مامان کافی نیست؟! می دونم چکارت کنم!»، مامانی این جمله رو گفت و محکم با ماهیتابه به سر بابایی زد و بابایی دوباره بیهوش شد.
بعد از بیهوش شدن بابایی، مامان ازم خواست کل جریان رو براش توضیح بدم، منهم گفتم که موضوع انشا این هفته مون اینه که «ازدواج را توصیف کنید.»، بابایی که تازه بهوش اومده بود گفت: «خب خانم! اول تحقیق کن، بعد مجازات کن! کله ام داغون شد!»، و مامانی هم گفت: «منم مثل خودت و اون آقا شیره عمل می کنم، عیبی داره؟!»، بابایی به ماهیتابه که هنوز توی دستای مامانی بود نگاهی کرد و گفت: «نه! حق با شماست!»، مامانی گفت: «توی انشات بنویس همه ی مردها سر و ته یه کرباس هستند!»
بابابزرگ که گوشه ی اتاق نشسته بود و داشت با کانالهای ماهواره ور می رفت و هی شبکه عوض می کرد متوجه صحبت های ما شد و گفت: «نوه ی گلم! بیا پیش خودم برات انشا بگم!»، مامانی هم گفت: «آره برو پیش بابابزرگت، با هشت ازدواج موفق و دوازده ازدواج ناموفقی که داشته می تونه توضیحات خوبی برات در مورد ازدواج بگه!»
پیش بابابزرگ می روم و بابابزرگ می گوید: «ازواج خیلی چیز خوبی است، و انسان باید ازدواج کند ... راستی خانم معلمتون ازدواج کرده؟ چند سالشه؟ خوشـ ...»، بابابزرگ حرفهایش تمام نشده بود که این بار ملاقه ای از طرف مامان بزرگ به سمت بابابزرگ پرتاب شد، البته چون مامان بزرگ هدفگیری اش مثل مامانی خوب نیست ملاقه به سر من اصابت کرد.
به حالت قهر دفترم رو جمع می کنم و پیش خواهر می روم، نمی دانم چرا با گفتن موضوع انشا در چشمانم خواهرم اشک جمع می شود، و وقتی دلیل اشک های خواهر رو می پرسم می گوید: «کمی خس و خاشاک رفت توی چشمم!»، البته من هر چی دور و برم رو نگاه می کنم نشانی از گرد و خاک نمی بینم، به خواهر می گویم: «تو در مورد ازدواج چی می دونی؟» و خواهرم باز اشک می ریزد.
ما از این انشا نتیجه می گیریم بحث در مورد ازدواج خیلی خطرناک است زیرا امکان دارد ملاقه یا ماهیتابه به سرمان اصابت کند، این بود انشای من، با تشکر از اهالی خانه که در نوشتن این انشا به من کمک کردند!
دخترا به پنج گروه اصلی تقسیم میشن :
گروه اول دخترائی هستند که پسرا رو بدبخت میکنن!
گروه دوم دخترائی هستند که اشک پسرا رو در میارن!
گروه سوم دخترائی هستند که جوون پسرا رو به لبشون میرسونن!
گروه چهارم دخترائی هستند که کاری میکنن پسرا روزی 18 بارآرزوی مرگ کنن!
گروه 5 دخترائی هستند که به اشتباه فکر میکنن جزو هیچکدوم از گروههای بالا نیستن
گروه اول دخترائی هستند که پسرا رو بدبخت میکنن!
گروه دوم دخترائی هستند که اشک پسرا رو در میارن!
گروه سوم دخترائی هستند که جوون پسرا رو به لبشون میرسونن!
گروه چهارم دخترائی هستند که کاری میکنن پسرا روزی 18 بارآرزوی مرگ کنن!
گروه 5 دخترائی هستند که به اشتباه فکر میکنن جزو هیچکدوم از گروههای بالا نیستن
معلم یه کرم گذاشت رو میز و یه قطره از مشروبات الکلی ریخت روش. . .کرم نابود شد !
بعد گفت : دیدید چی به سر کرم اومد ؟
چه نتیجه ای میگیریم ؟؟
همه با هم گفتن : باید مشروبات الکلی بخوریم تا کرم های بدنمون از بین برن !!!
معلم دید اینا زبون آدم نمیفهمن ، یه ظرف پر مشروب گذاشت جلوی یه الاغ و به بچه ها گفت : ببینید حتی الاغ هم از این نمیخوره !
چه نتیجه ای میگیریم ؟؟؟
همه با هم گفتن : نتیجه میگیریم هرکی نخوره خره 😂😂
دیشب خیلى خوابم میومد،
حوصلم نشد برم دستشویى!
تا صبح خواب میدیدم توى صف دستشویى هستم!!
☆
خیلى خوشحالم از اینکه تو خواب نوبتم نشد!!
ﻣﺎﻩ ﺗﻮﻟﺪ ﭘﺴﺮ + ﻣﺎﻩ ﺗﻮﻟﺪ ﺩﺧﺘﺮ = ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﮐﯿﻬﺎﻧﯽ
ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ + ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ = ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ ﺁﺗﺸﯿﻦ
ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ +ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ = ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ ﮐﺎﻣﻼ ﻋﺸﻘﯽ
ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ + ﺧﺮﺩﺍﺩ = ﺧﻮﺵ ﺩﻝ ﻭ ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭ
ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ +ﺗﯿﺮ = ﺍﺧﺘﻼﻑ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ
ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ + ﻣﺮﺩﺍﺩ = ﺷﺪﯾﺪ
ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ + ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ = ﺳﺮﺩ ﻭ ﮔﺮﻡ
ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ + ﻣﻬﺮ = ﮐﻤﯽ ﻏﯿﺮ ﻣﻤﮑﻦ
ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ +ﺁﺑﺎﻥ = ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺣﺮﺍﺭﺕ
ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ + ﺁﺫﺭ = ﭘﺮ ﺍﺯ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺟﻮﯾﯽ
ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ + ﺩﯼ = ﻫﯿﺠﺎﻧﺎﺕ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ
ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ +ﺑﻬﻤﻦ = ﺷﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﯿﺰ
ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ + ﺍﺳﻔﻨﺪ = ﺗﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﻣﺸﮑﻼﺕ
ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ + ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ = ﭘﺮ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ
ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ + ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ = ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻨﺎﺳﺐ
ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ + ﺧﺮﺩﺍﺩ = ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ ﻧﺎ ﻣﻮﻓﻖ
ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ + ﺗﯿﺮ = ﺍﺗﺤﺎﺩﯼ ﻋﻤﯿﻖ
ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ + ﻣﺮﺩﺍﺩ = ﮐﺎﻣﻼ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ
ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ + ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ = ﺗﺸﺮﯾﮏ ﻣﺴﺎﻋﯽ ﺯﯾﺎﺩ
ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ + ﻣﻬﺮ = ﺟﺴﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﺷﻬﻮﺍﻧﯽ
ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ + ﺁﺑﺎﻥ = ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺁﻫﻦ ﺭﺑﺎﯾﯽ
ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ + ﺁﺫﺭ = ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﺎﻫﻤﻮﺍﺭ
ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ + ﺩﯼ = ﮐﻤﯽ ﻫﻮﻟﻨﺎﮎ
ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ + ﺑﻬﻤﻦ = ﺧﯿﻠﯽ ﻗﻮﯼ
ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ + ﺍﺳﻔﻨﺪ = ﺗﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﺟﺬﺍﺑﯿﺖ
ﺧﺮﺩﺍﺩ + ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ = ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﯼ ﺭﻭﺷﻦ
ﺧﺮﺩﺍﺩ +ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ = ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ ﺩﺷﻮﺍﺭ
ﺧﺮﺩﺍﺩ + ﺧﺮﺩﺍﺩ = ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ ﻧﺎ ﭘﺎﯾﺪﺍﺭ
ﺧﺮﺩﺍﺩ +ﺗﯿﺮ = ﺍﻓﻘﯽ ﺭﻭﺷﻦ
ﺧﺮﺩﺍﺩ + ﻣﺮﺩﺍﺩ = ﻋﺎﻓﯿﺖ ﻃﻠﺐ ﻭ ﻋﯿﺎﺵ
ﺧﺮﺩﺍﺩ + ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ = ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ
ﺧﺮﺩﺍﺩ +ﻣﻬﺮ = ﮐﺎﻣﻼ ﺑﺎ ﺷﮑﻮﻩ
ﺧﺮﺩﺍﺩ +ﺁﺑﺎﻥ = ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﻋﺸﻘﯽ
ﺧﺮﺩﺍﺩ + ﺁﺫﺭ = ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺷﺎﺩﻣﺎﻧﯽ
ﺧﺮﺩﺍﺩ + ﺩﯼ = ﭼﺸﻢ ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﻧﯿﺎﻓﺘﺪ
ﺧﺮﺩﺍﺩ +ﺑﻬﻤﻦ = ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻢ
ﺧﺮﺩﺍﺩ + ﺍﺳﻔﻨﺪ = ﻣﺮﻫﻢ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ
ﺗﯿﺮ + ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ = ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ ﺳﺴﺖ
ﺗﯿﺮ + ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ = ﻣﺤﯿﻄﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﻭ ﻣﺮﻓﻪ
ﺗﯿﺮ + ﺧﺮﺩﺍﺩ = ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ ﻧﺎ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ
ﺗﯿﺮ + ﺗﯿﺮ = ﺭﺍﺑﻄﻪ ﯼ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ
ﺗﯿﺮ + ﻣﺮﺩﺍﺩ = ﻫﯿﺠﺎﻧﯽ ﻭ ﭘﺮ ﺯﺣﻤﺖ
ﺗﯿﺮ + ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ = ﻣﺤﺮﮎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ
ﺗﯿﺮ + ﻣﻬﺮ = ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﻼﻃﻢ
ﺗﯿﺮ +ﺁﺑﺎﻥ = ﺟﺮﻗﻪ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﺯ
ﺗﯿﺮ + ﺁﺫﺭ = ﺳﺮﺍﺳﺮ ﻣﺸﮑﻞ
ﺗﯿﺮ + ﺩﯼ = ﺯﻭﺟﯽ ﺩﻟﺴﻮﺯ
ﺗﯿﺮ + ﺑﻬﻤﻦ = ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ
ﺗﯿﺮ + ﺍﺳﻔﻨﺪ = ﺗﻘﻮﯾﺖ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﯼ ﻫﻢ
ﻣﺮﺩﺍﺩ + ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ = ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽ
ﻣﺮﺩﺍﺩ +ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ = ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﭘﺎﮎ
ﻣﺮﺩﺍﺩ + ﺧﺮﺩﺍﺩ = ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻁ
ﻣﺮﺩﺍﺩ +ﺗﯿﺮ = ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ
ﻣﺮﺩﺍﺩ + ﻣﺮﺩﺍﺩ = ﺟﻨﮓ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﻫﺎ
ﻣﺮﺩﺍﺩ + ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ = ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﺸﺎﻥ ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ
ﻣﺮﺩﺍﺩ + ﻣﻬﺮ = ﺷﺎﺩﯼ ﺑﺰﺭﮒ
ﻣﺮﺩﺍﺩ +ﺁﺑﺎﻥ = ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺩﻭ ﻗﻄﺐ
ﻣﺮﺩﺍﺩ + ﺁﺫﺯ = ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﯿﺮﻭﺑﺨﺶ
ﻣﺮﺩﺍﺩ + ﺩﯼ = ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺍﻣﺎ ﺷﯿﺮﯾﻦ
ﻣﺮﺩﺍﺩ +ﺑﻬﻤﻦ = ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺎﺷﺪ
ﻣﺮﺩﺍﺩ + ﺍﺳﻔﻨﺪ = ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﺟﺮﻗﻪ
ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ + ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ = ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ
ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ +ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ = ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻭ ﻟﺬﺕ ﺑﺨﺶ
ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ + ﺧﺮﺩﺍﺩ = ﮐﺎﻣﻼ ﻏﯿﺮ ﻣﻌﻤﻮﻝ
ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ +ﺗﯿﺮ = ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺯﯾﺎﺩ
ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ + ﻣﺮﺩﺍﺩ = ﻋﻘﺎﯾﺪ ﻧﺎ ﻫﻤﺎﻣﻨﮓ
ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ + ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ = ﺳﺎﺯﮔﺎﺭ
ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ + ﻣﻬﺮ = ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﺳﺨﺘﯽ
ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ +ﺁﺑﺎﻥ = ﻫﯿﺠﺎﻧﺎﺕ ﻭﺍﻗﻌﯽ
ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ + ﺁﺫﺭ = ﻧﯿﺎﺯﻫﺎﯼ ﻣﺨﺎﻟﻒ
ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ + ﺩﯼ = ﻣﻮﺍﻓﻖ ﻭ ﺳﺎﺯﮔﺎﺭ
ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ +ﺑﻬﻤﻦ = عاشق و معشوق
ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ + ﺍﺳﻔﻨﺪ = ﺑﻬﺸﺘﯽ
ﻣﻬﺮ + ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ = ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭘﺮ ﺗﻨﺎﻗﺾ
ﻣﻬﺮ +ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ = ﺟﺴﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﺷﻬﻮﺍﻧﯽ
ﻣﻬﺮ +ﺧﺮﺩﺍﺩ = ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻋﺎﻟﯽ
ﻣﻬﺮ +ﺗﯿﺮ = ﺗﻼﺷﯽ ﺳﺨﺖ
ﻣﻬﺮ + ﻣﺮﺩﺍﺩ = ﻧﯿﺮﻭﺑﺨﺶ
ﻣﻬﺮ + ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ = ﻣﺨﺎﻟﻒ
ﻣﻬﺮ + ﻣﻬﺮ = ﻗﺪﺭﺗﯽ ﻧﺎ ﭘﺎﯾﺪﺍﺭ
ﻣﻬﺮ +ﺁﺑﺎﻥ = ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻭ ﻫﯿﺠﺎﻥ
ﻣﻬﺮ + ﺁﺫﺭ = ﻫﻢ ﭘﺮﻭﺍﺯ
ﻣﻬﺮ + ﺩﯼ = ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ ﺳﺴﺖ
ﻣﻬﺮ +ﺑﻬﻤﻦ = ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺷﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﯿﺰ
ﻣﻬﺮ + ﺍﺳﻔﻨﺪ = ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﭘﺎﺩﺍﺵ
ﺁﺑﺎﻥ + ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ = ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﻭ ﻃﻮﻻﻧﯽ
ﺁﺑﺎﻥ + ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ = ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ ﺑﺎ ﺍﺟﺮ
ﺁﺑﺎﻥ + ﺧﺮﺩﺍﺩ = ﻟﻄﯿﻒ ﻭ ﺑﺎ ﻧﺸﺎﻁ
ﺁﺑﺎﻥ +ﺗﯿﺮ = ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻬﺸﺘﯽ
ﺁﺑﺎﻥ + ﻣﺮﺩﺍﺩ = ﻧﻤﺎﯾﺶ ﭘﺮ ﻗﺪﺭﺕ
ﺁﺑﺎﻥ + ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ = ﺷﺮﻭﻋﯽ ﺁﺭﺍﻡ
ﺁﺑﺎﻥ + ﻣﻬﺮ = ﻟﺠﺎﺟﺖ ﻭ ﮔﻮﻝ ﺯﻧﯽ
ﺁﺑﺎﻥ +ﺁﺑﺎﻥ = ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ
ﺁﺑﺎﻥ + ﺁﺫﺭ = دوستی و جدایی
ﺁﺑﺎﻥ + ﺩﯼ = ﺷﯿﻔﺘﻪ ﯼ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ
ﺁﺑﺎﻥ +ﺑﻬﻤﻦ = ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ
ﺁﺑﺎﻥ + ﺍﺳﻔﻨﺪ = ﮐﺎﻣﻼ ﻋﺎﻟﯽ
ﺁﺫﺭ + ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ = ﻋﺎﻟﯽ ﻭ ﺷﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﯿﺰ
ﺁﺫﺭ + ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ = ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺯﯾﺎﺩ
ﺁﺫﺭ + ﺧﺮﺩﺍﺩ = ﺳﺮﺩ ﻭ ﮔﺮﻡ
ﺁﺫﺭ + ﺗﯿﺮ = ﻏﯿﺮ ﺻﻤﯿﻤﯽ
ﺁﺫﺭ + ﻣﺮﺩﺍﺩ = ﺩﻟﺴﻮﺯ ﻭﺍﻗﻌﯽ
ﺁﺫﺭ + ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ = ﻧﯿﺮﻭ ﺑﺨﺶ
ﺁﺫﺭ + ﻣﻬﺮ = ﻟﺬﺕ ﻣﺸﺘﺮﮎ
ﺁﺫﺭ +ﺁﺑﺎﻥ =عشق و بیقراری
ﺁﺫﺭ + ﺁﺫﺭ = ﻟﺬﺕ ﺗﻮﺍﻡ ﺑﺎ ﺁﺷﻮﺏ
ﺁﺫﺭ + ﺩﯼ = ﻣﻐﺎﯾﺮﺕ ﺯﯾﺎﺩ
ﺁﺫﺭ + ﺑﻬﻤﻦ = ﺭﻭﺍﺑﻄﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﻡ
ﺁﺫﺭ + ﺍﺳﻔﻨﺪ = ﻣﺸﮑﻞ ﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ
ﺩﯼ + ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ = ﺑﺎ ﺟﺪﻝ
ﺩﯼ +ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ = ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺯﯾﺒﺎ
ﺩﯼ + ﺧﺮﺩﺍﺩ = ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ ﺳﺨﺖ
ﺩﯼ +ﺗﯿﺮ = ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ ﺑﺎ ﺷﮑﻮﻩ
ﺩﯼ + ﻣﺮﺩﺍﺩ = ﺍﺧﺘﻼﻑ ﺯﯾﺎﺩ
ﺩﯼ + ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ = ﻋﺠﯿﺐ
ﺩﯼ + ﻣﻬﺮ = ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﺩﯼ +ﺁﺑﺎﻥ = ﺧﯿﻠﯽ ﻋﺠﯿﺐ
ﺩﯼ + ﺁﺫﺭ = ﻧﺎﻣﻨﺎﺳﺐ
ﺩﯼ + ﺩﯼ = ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻭ ﭘﺎ ﺑﺮ ﺟﺎ
ﺩﯼ +ﺑﻬﻤﻦ = ﮐﻤﯽ ﻣﺨﻮﻑ
ﺩﯼ + ﺍﺳﻔﻨﺪ = ﻋﺸﻘﯽ ﻭ ﺷﻬﻮﺍﻧﯽ
ﺑﻬﻤﻦ + ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ = ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ
ﺑﻬﻤﻦ + ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ = ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺩ ﺳﺮ ﻭ ﻟﺠﻮﺝ
ﺑﻬﻤﻦ + ﺧﺮﺩﺍﺩ = ﭘﯿﻮﻧﺪﯼ ﺳﺮﺩ
ﺑﻬﻤﻦ + ﺗﯿﺮ = ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻀﺮ
ﺑﻬﻤﻦ + ﻣﺮﺩﺍﺩ = ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﻟﮑﺶ
ﺑﻬﻤﻦ + ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ = ﻧﺎ ﻫﻤﺎﻫﻨﮓ
ﺑﻬﻤﻦ + ﻣﻬﺮ = ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻋﺎﻟﯽ
ﺑﻬﻤﻦ +ﺁﺑﺎﻥ = ﻣﻐﺎﯾﺮ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ
ﺑﻬﻤﻦ + ﺁﺫﺭ = ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺟﺪ ﻭ ﺟﻬﺪ
ﺑﻬﻤﻦ + ﺩﯼ = ﺑﺎ ﮐﻤﯽ ﻧﺎ ﺧﺎﻟﺼﯽ
ﺑﻬﻤﻦ + ﺑﻬﻤﻦ = ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻭ ﺷﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﯿﺰ
ﺑﻬﻤﻦ + ﺍﺳﻔﻨﺪ = ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﻧﺎ ﺧﻮﺷﯽ
ﺍﺳﻔﻨﺪ + ﻓﺮﻭﺭﺩﯾﻦ = ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺖ
ﺍﺳﻔﻨﺪ + ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ = ﯾﮏ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻋﺎﻟﯽ
ﺍﺳﻔﻨﺪ + ﺧﺮﺩﺍﺩ = ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﺼﯿﺮﺕ
ﺍﺳﻔﻨﺪ +ﺗﯿﺮ = ﺷﯿﻔﺘﻪ ﯼ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ
ﺍﺳﻔﻨﺪ + ﻣﺮﺩﺍﺩ = ﺯﻭﺝ ﺭﻣﺎﻧﺘﯿﮏ
ﺍﺳﻔﻨﺪ + ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ = ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺣﺎﻣﯽ
ﺍﺳﻔﻨﺪ + ﻣﻬﺮ = ﻋﺸﻘﯽ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ
ﺍﺳﻔﻨﺪ +ﺁﺑﺎﻥ = ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺷﺎﺩﯼ ﻭ ﺍﻋﺘﺪ
یه پسره برا نامزدش سشوار کادو میگیره. بهش میگه حدس بزن برات چی گرفتم؟؟!
دختره میگه یه راهنمایی بکن!؟
پسره میگه یه وسیله آرایشی برقیه!
دختره میگه برق لبه!!!!
.
.
.
.
.
.
.
میگن پسره رفته تو غار سرپرستی سه تا بچه خفاش یتیم رو به عهده گرفته😂😂😂😂😂