داستان آموزنده ای از علامه بهلول گنابادی
نابغه ی قرن
کودکی بود که هوش او سرآمد مردم بود ، روزی مردی از او می پرسد: از تو سوالی می پرسم ، اگر جواب صحیح دادی تو را هدیه ای میدهم ... به من بگو زندگی چیست؟
کودک لبخند زد و گفت: زندگی یعنی امروز صبح و دیروز ظهر ، مرد گفت چرا ؟ کودک گفت: امروز صبح فرزندت به دنیا آمد و دیروز ظهر پدرت مرد ، پس زندگی هم از تولد تا مرگ را در بر میگیرد ، دیروز که پدرت مرد غم ناک بودی و حال که فرزندت به دنیا آمده خوشحال هستی ، زندگی همین خوشحالی ها وغم های زود گذر را در بر میگیرد ، غم دیروزت با تولد فرزندت رفع شد و در زندگی نیز مشکلاتی هست که با شادی هایی جایش گرفته می شود ،
دیروز پدرت مرد و تو نمی دانستی که فرزندت کی به دنیا می آید همانطور که مرگ پدرت را نمی دانستی ، برای همین باید بدانی که زندگی نیز همین است ، روزی متولد می شوی ، روزی میمیری ، روزی ازدواج کردی و روزی از همسرت جدا می شوی ، پس در این بین معنای زندگی را پیدا کن ، در همین لحظه های کوتاه و دست نیافتنی.
آن کودک همان کسی بود که که رهبر ما او را نابغه ی قرن معرفی کرد، علامه بهلول گنابادی