شادی آفرین ها را خدا دوست دارد....
توجه !!!! منظور از شیخ در متون زیر همان شیوخ صوفیه ی ابتدای قرون سه و چهار اند.
شیخی را گفتندی:
پوست کلفت ترین انسانهای سیاره کدامندی؟
شیخ قدرى بیاندیشیدندی سپس بفرمود:
اهالی ایران زمین
مریدی بپرسید: از چه رو یا شیخ؟
شیخ بگفتی:
آب نیترات دار
نان جوش شیرین دار
برنج آرسنیک دار
سبزیجات با فاضلاب
میوه ها با کود شیمیایی و سموم دوز بالا
لبنیات با روغن پالم گوشت تاریخ مصرف گذشته
سوسیس کالباس مورد دار
مرغ هورمونی
آلودگی هوا
پارازیت
پراید
سقوط هواپیما
و کماکان زنده اند و می خندند و جوک همی پراکنند.
کرگدن و اسب آبی بودندی تا بحال ترکیده بودندی....
___________________________
مریدی لرزان نزد شیخ بشدو عارض گشت:یا شیخ خوابی بس ترسناک بدیدمی
شیخ گفت:بگو ببینم خواب چه دیده ای که بی قراری
مرید گفت:به خواب دیدم 3گرگ گرسنه مرا دنبال همی نمایند و گاهی بقدر یک مایل و گاهی دو مایل از من فاصله گرفته اما ناگه از تاریکی بیرون جسته و پاچه مرا به دندان گرفتندی ، در این میان کسی اندک گوشتی مرا بدادی که به آنها دهم و آنان را سیر نموده وخود را رهایی بخشم لیک آن تکه گوشت بقدری اندک بوده که دندان نیش آنان را نیز چرب نمیکرد...
شیخ دستی بر سر کشید و لختی آن را خاراند و سپس گفت:
آن سه گرگ قبوض آب برق و گاز بوده که پس از هر ماه وگاهی دو ماه بر تو حمله ور می گردند و آن تکه گوشت یارانه توست که به دستت داده اند...
مرید چون این تعبیر شگرف را بشنید،گریبان خویش دریده و دعاهایی نثار مسولین کرده که به دلیل شورانگیز بودن در این مقال نمی گنجد..
____________________________
عده ای از شیخی پرسیدند؟
.
.
ای شیخ تورا چه شد ه که سالهاست در این کنج عزلت گزیده ای؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.شیخ فرمودند:فقط همین کنج آنتن میده...!
_________________________
شاهکار امام علی (ع) در پاسخ به سوال تکراری
جمعیت زیادی دور حضرت علی (ع) حلقه زده بودند ..
مرد اول
– یا علی ! سؤالی دارم . علم بهتر است یا ثروت؟
حضرت علی(ع) در پاسخ گفت: علم بهتر است ؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.
مرد دوم
– اباالحسن! سؤالی دارم، میتوانم بپرسم؟
علم بهتر است یا ثروت ؟
حضرت علی فرمود: علم بهتر است؛
زیرا علم تو را حفظ میکند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی . نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همانجا که ایستاده بود نشست.
در همین حال سومین نفر وارد شد، یاعلی علم بهتراست یا ثروت
امام در پاسخش فرمود:
علم بهتر است ؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است ، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار !
نفر چهارم
– یا علی ! علم بهتر است یا ثروت؟
حضرت علی در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است ؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم میشود ؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده میشود.
نوبت پنجمین نفر بود.
یا علی علم بهتر است یا ثروت؟
حضرت علی در پاسخ به او فرمودند : علم بهتر است ؛ زیرا مردم شخص پولدار و ثروتمند را بخیل میدانند، ولی از عالم و دانشمند به بزرگی و عظمت یاد میکنند.
نفرششم
یا علی ! علم بهتر است یا ثروت؟
امام نگاهی به جمعیت کرد و گفت: علم بهتر است؛ زیرا ممکن است مال را دزد ببرد، اما ترس و وحشتی از دستبرد به علم وجود ندارد. مرد ساکت شد
نگاه متعجب مردم گاهی به حضرت علی و گاهی به تازه واردها دوخته میشد..
در همین هنگام هفتمین نفر
– یا ابالحسن ! علم بهتر است یا ثروت ؟
امام فرمودند : علم بهتر است ؛ زیرا مال به مرور زمان کهنه میشود، اما علم هرچه زمان بر آن بگذرد، پوسیده نخواهد شد.
در همین هنگام هشتمین نفر وارد شد و سؤال دوستانش را پرسید که امام در پاسخش فرمود: علم بهتر است ؛ برای اینکه مال و ثروت فقط هنگام مرگ با صاحبش میماند ، ولی علم، هم در این دنیا و هم پس از مرگ همراه انسان است .
همه از پاسخهای امام شگفت زده شده بودند که … نهمین نفر هم وارد مسجد شد و در میان بهت و حیرت مردم پرسید:
یا علی ! علم بهتر است یا ثروت ؟
امام فرمود : علم بهتر است ؛ زیرا مال و ثروت انسان را سنگدل میکند ، اما علم موجب نورانی شدن قلب انسان میشود .
نفز دهم
– یا ابالحسن ! علم بهتر است یا ثروت ؟
علم بهتر است ؛ زیرا ثروتمندان تکبر دارند ، تا آنجا که گاه ادعای خدایی میکنند ، اما صاحبان علم همواره فروتن و متواضع اند . فریاد هیاهو و شادی و تحسین مردم مجلس را پر کرده بود.
سؤال کنندگان ، آرام و بیصدا از میان جمعیت برخاستند.
هنگامیکه آنان مسجد را ترک میکردند ، صدای امام را شنیدند که میگفت: اگر تمام مردم دنیا همین یک سؤال را از من میپرسیدند، به هر کدام پاسخ متفاوتی میدادم .
کشکول بحرانی، ج۱، ص۲۷. به نقل از امام علیبنابیطالب، ص۱۴۲.
________________________
نقل است شیخ فیس الدین با یکی از شیوخ دیار اصفهان در اتوبوسی طی طریق می نمودند که از تکانه های شدید اتوبوس شیخ اصفهانی استفراغ مبسوطی نموده و محتویات در کیسه ای پلاستیکی نمود، سپس کیسه را سوراخ و از پنجره اتوبوس بیرون بگرفت، شیخ فیس الدین وی را شماتت نمود که ای مردک کیسه را بیرون بیانداز. اما شیخ اصفهانی شیخ فیس الدین را خطاب قرار بداد که یا شیخ، خواهم که برنجهایش را از برای مرغ هایم ببرم.
پس شیخ فیس الدین و مریدان حاضر در اتوبوس نعره ها زدند
______________________________
اﺯ شیخی ﺳﻮاﻝ ﺷﺪ...!!!
ﺁﻳﺎ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻫﻨﮓ ﺳﻴﺎﻩ ﻧﺮﻣﻪ ﻧﺮﻣﻪ ﻣﻴﺮﻗﺼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ هم ﻣﻴﺮﻭﻧﺪ...؟
شیخ ﮔﻔﺖ ﻧﻤﻴﺮﻭﻧﺪ....!!!
ﺑﻪ خاطر اﻳﻨﻜﻪ ﺑﻌﺪ اﺯ ﺳﻴﺎﻩ ﻧﺮﻣﻪ ﻧﺮﻣﻪ، ﺳﻴﺎﻩ ﺗﻮﺑﻪ ﺗﻮﺑﻪ ﻫﻢ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ.
_____________________________
مردی بزغاله ای یافت. به او گفتند: واجب است در معابر ندا دهی تا اگر مالکی دارد بیاید و گمگشته خویش بستاند.
مرد در کوی و برزن فریاد می زد: آی صاحب و آهسته می گفت: بزغاله.
(مقصود این که هم به واجب شرعی عمل کرده باشد و هم صاحب بزغاله پیدا نشود.)
_________________________________
گویند روزی شیخنا بر مسلک هدایت خویش تکیه زده بود و مریدان بر گرد او چون شمعی حلقه زده و اصحاب نکته ها از شیخ پرسیدی و شیخ آنان را اشارت فرمودی
و اصحاب از نور شیخ بهره بردی
.در این میان مریدی از مریدان به پای خاست و از شیخ پرسید
:یا شیخ ، چرا به شهر نرسندی،مگر مواجب نگیرندی؟
شیخ فرمود نمی رسد!
!!مرید پرسید: جانم به فدایت یا شیخ، نمی رسد یا نمی دهند؟؟
؟شیخ به پا خاست و جمع مریدان به خط نمود و مرید مذکور در انتها بگذاشت
. گلوله ای از برف بر دست گرفت و از مرید پرسید:
قطر این برف چون باشد؟ گفت: چنان که از دست شیخ تا دگری سه هندوانه بزرگ جای شود.
شیخ برف را به مریدان بداد و مریدان دست به دست گردانیدند تا به آخر رسید
.شیخ فرمود: اکنون چون است؟مرید گفت: به سهولت در مشت دست جای شود.
شیخ فرمود
بودجه نیز چنین است
_______________________________