یه لحظه ترمز کنید!!!

توقف بیجا اینجا بهتره

یه لحظه ترمز کنید!!!

توقف بیجا اینجا بهتره

سلسله جوک های امروز تلگرام :O

دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۲۱ ب.ظ

اگر تا فردا یــــه مخاطب خاص برام پیدا شد که هیچ..!!
.

.







وگرنه که اینقدر پست غمگین میزارم که خون گریه کنین!!!
اینجارووووو میکنم قبرستون 😒😕

گفته باشم شوخی هم ندارم

از الان وقتتون شروع شد.😉

___________________________

متاسفانه قانون جذب را بد فهمیده ایم ...
قانون جذب نمی گوید تو هر چیزی که بخواهی را جذب می کنی و بدست می آوری!
قانون جذب می گوید تو همان چیزی را جذب می کنی که هستی!
این معنای واقعی قانون جذب است.
می خواهی چیز متفاوتی جذب زندگی تو شود؟
راه حل آن ساده است. متفاوت شو! نمیشود اخلاقت ، رفتارت ، کلامت . نشست و برخاستهایت یک چیز باشد و رویاها و آرزوهایت چیز دیگر .
تو باید با آرزوهایت در یک طیف قرار بگیری 
کلامت ، رفتارت و ... همگی بوی رویاهایت را بدهد .

در روز هزاران بار از همان کلمات رویاهایت در گفتگوهای روزمره استفاده کنی 
مگر میشود تو هنوز هم محسن یگانه گوش کنی ، چاووشی گوش کنی .. هزار غم و درد و رنج دیگر را از طریق گوشهایت بریزی به حلق ضمیر نیمه هشیارت ، بعد رویایت این باشد که زیبا شوی !! که ثروتمند شوی ؟؟ که خوشبخت شوی ؟؟!! نمیشود جانم .. نمیشود رفیق .

تو باید آنچه گوش میکنی .. آنچه میبینی ، در راستای رویاهایت باشد . 
در موسیقیهایت .. در فیلمهایت .. در دوستانت .. در کتابهایت .. در جای جای زندگی ات .... تجدید نظر کن 
اگر واقعن خواهان رویاهایت هستی 
اگر براستی آرزوهایت را میخواهی 
دوست من باید تغییر کنی ..
تعارف هم ندارد
اگر رویاهایت را میخواهی .. اگر آرزوهایت را میخواهی 
باید ، باید ، باید ، باید علایقت را سر و سامان بدهی ، تغییر بدهی و از نو انتخاب کنی 
بله .. بی تعارف .. علایقت را از نو ، انتخاب کن
جهان به ندای دل ما گوش میدهد ، 
نه حرفهایمان ...

____________________________

ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ از دنیا می رود ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯار ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯿﺮﯾﺰﻧﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﺑﺎﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽ ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ .
ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺮﻣﯿﺨﯿﺰﻧﺪ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮﯼ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ .
ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ :
ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ
ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ
ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ ﮐﻨﺸﺖ ........
ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﯾﺮ ﻣﯽ ﺍﻓﮑﻨﻨﺪ . ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ
ﺣﺎﻓﻆ " ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ " ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ .

_________________________

با دوست دخترم رفتم بیرون! یه سگ
دیده گفت کیشش کن بره میترسم .
یه سنگ زدم تو سرش پاشد دونبالمون!
پریدم بالاى درخت به دوست دخترم گفتم
چرا نمیاى بالا الان تیکه پارت میکنه؟؟!
میگه : مگه من زدم؟؟؟

______________________

ﯾﻜﻲ ﺍﺯ ﺗﻔﺮﯾﺤﺎﺕ ﻧﺎﺳﺎﻟﻤﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺷﻬﺮﺑﺎﺯﯼ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﭘﯿﭻ ﻭ ﻣﻬﺮﻩ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﺒﺮﻡ
ﻫﺮ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯿﺸﯿﻢ ﺑﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﺻﻮﻻ ﺁﺩﻡ
ﺗﺮﺳﻮﯾﯿﻪ
ﻣﯿﮕﻢ : ﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ؟؟؟ 
ﺩﮐﺘﺮﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﮔﻔﺘﻦ ﺧﻮﺏ ﻧﻤﯿﺸﯽ

_________________________

یکی از فانتزی هام اینه برم سرکلاس هندسه…
بگم این درسا بسه..
کاشکی این زنگ بخوره دل ب دلدار برسه!!
بعد استاد حذفم کنه! من پاشم نگاموبندازم تو نگاش در حالی ک میرم توافق.
بگم خوب دست منو خوندی
منو بدجوری سوزوندی……..!
لاممصب خیلی حال میده 

_______________________

تاحالا دقت کردین وقتی به یه اکیپ دختر تیکه میندازی،،، :)))))))





همیشه اونی که از همه زشت تره جوابتو میده....اخه یکی نیس بهش بگه شلغم وسط این همه هلوووووو چیکارمیکنی😰

_____________________________

ﻃﺮﻑ تو پروفایلش ﻧﻮﺷﺘﻪ :ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺑﺪﺍﺭ، ﻧﻮﺍﺯﺷﻢ ﮐﻦ، ﺩﺳﺖ ﺁﻣﻮﺯﻡ ﮐﻦ، ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻦ، ﺑﻪ ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻦ...
ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﺷﺐ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩﻩ ﺳﮕﺶ پﺮﻭﻓﺎﯾﻠﺸﻮ ﻫﮏ ﮐﺮﺩﻩ!!!!
اصن یه وضییییی

________________________

با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه 5-6 ساله روی صندلی جلویی 
بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی می گرفت طرف من، هی می کشید طرف خودش. 
منم کرمم گرفت این دفعه که بچه شکلات رو آورد یه گاز بزرگ زدم! بچه یه کم 
عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادند. خیلی خوشحال بودم که 
همچین شیطنتی کردم. یه کم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میافته. 
رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی. خلاصه حل شد. پانزده 
دقیقه نگذشه بود که باز همون اتفاق افتاد. دوباره رفتم... سومین بار دیگه 
مسافرا چپ چپ نگاه می کردن. این بار خیلی خودم رو نگه داشم، دیدم نه، انگار
نمی شه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم! تو هم ما رو مسخره کردی... رفتم 
نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟ گفت: این بچه 
دچار یبوسته، ما روی شکلات ها مسهل میمالیم می دیم بچه می خوره! خلاصه خیلی
ناجور گیر کرده بودم. خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم 
ببخشید بازم از این شکلات ها دارید؟ گفت بله و یکی داد... رفتم پیش راننده 
گفتم باید این رو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین. خلاصه 
یه گاز خورد و من خوشحال اومدم سر جام. ده دقیقه طول نکشید که راننده ماشین
رو نگه داشت! من هم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم! ده دقیقه
دیگه باز ماشین رو نگه داشت! بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به 
خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکل رو داشتم! کار همین شکلاته 
بود! شما درکم نمی کردین! خلاصه راننده هر ده پانزده دقیقه نگه می داشت منو
صدا می کرد می گفت هی جوون! بیا بریم!

_________________________________

آیا می دانید:

در بدن مردها هفت میلیون عصب وجود دارد؟ 
و تنها خانومها هستند که می توانند روی تک تک این اعصاب راه بروند...!!!
خیلی کار سختیه هااااا
خسته نباشین خانم ها دمتون گرم ، خدا قوت😝😄


اگه خوشتون اومد نظر هم بگذارید.


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
persianstat(10237976, 0);